The United PR1 Friends

This weblog is for Iranian,Tabrizian,Farzaneganian,pr1 friends. We've been friends since 4 years ago. About 33 people,with 33 quite different attitude to everything that gathered together.

Monday, July 03, 2006

سلسله نامه های غلومی به اسی 2

به نام خدا
اسی جان ...دوست خوب من
سلام
هی دوست من ... دمت گرم بابا مرامتو .اوضاع احوال چطوره ؟توله هات کارنامشونو گرفتن؟به اونا هم فیزیک نمره کم دادن؟ میگم بینی(دینش) اونارم وجبی دادن ؟
از این حرفا بگذریم ... اسی جان مرض از مراحمت.... عرضی داشتم ... نه که فکر کنی بات کاری دارم ها ...
زکی ما رو باش
مگه کار داشته باشمم تو جوابمو میدی ؟ نع
داداش دیگه گذشت اون روزا.. به کوری چشم حسود ... داش صفا ... یه جوون پاک و با مرام . یه شب سوار یه الاغ سفید اومد و
دست آبجی بهجت ما رو گرفت و ..برد ... به کسی نگی ها آبجی صدیقه هم دمب الاغه رو گرفت و ...رفت
جون داآش یه نفس راحت کشیدم .آره ... حالا دیگه ملالی نیست جز درد این کارنامه ها . جون تو وختی می گم کارنومه ... همچین این مهره ی از پائین ... هشتم ستون فقیراتم سیخ می کشه غلط نکنم دیکس کمره ... دکتره گفته نماز و نشسته ادا کنم ... مرحوم خان جانمم اینطور شده بود آخر عمری ... خدا بیامرز ..ولی خیالی نیست داداش ... فعلا فکر شکایتمم.
آقا رفتم کار نوممو بیگیرم ... آخه متحان دیپلم دادم جون تو تصدیق خاورو که گرفتم دیدم آره حال می ده برم یه تصدیق دیپلم
بگیرم ...شاید یه جایی! دستم بند شه... جون تو اوس حسن ! قول داده به آقا جونم که اگه دیپلمه رو بگیرم میتونم تو قصابیش کار کنم...بین خودمون باشه گفته به غلومی قبولم میکنه... خدیجه رو میگم ... درسته دماغش گنده اس ولی در عوض انگشت کوچیکه ی پاش خوشگله... جون داش ما چش چرون نیسیم .. بابا جورابش پاره بود...
بله
داشتم درد و دل میکردم رفتم کار نامه هه رو بگیرم یارو یه کف دست کاغذ داده دستم ... به نوم کار نومه ... زکی باباکارنامه هم
کارنامه های قدیم یادمه کارنامه ی سیلکم فد یه در قالبمه بود .. به دوجین هم تژدید داشت
بعدش خاله چسبی یه برگه داد به مون گفت اعتراض کن ...... آقا ما رو هول برمون داشت ... فک کردیم نا رفیقا نارو بمون زدن و بلا نسبت اینجا کلونتریه
آخه جون داآش یه نموره فراری ام ... خدمتو جیم زدم ... بی انصافا 9 ماه واسم اضافه بریدن
خلاصه برگه ی شیکایتو دیدم ... اون فرانک بی حیا 5 تا شاک زده بود ...مگه ما چی مون از این اجنبی کمتره ؟جون تو درس نموند ننویسیم وا
دست ننمو گرفتم که بریم دیدم غفاری داره می آد ... رومو کردم به دیفال که نبینتمون ولی خیلی تیزه ... زد به شونم گفت .. غلوم جان.. چه مانتوی قشنگی ... آخرین مدله ؟ راستی غلومی تو کار گروهی شرکت کردی؟
گفتیم .. حاج خانوم دس شوما درد نکنه ... یه دور از حضوری بلا نسبتی ... بابا ما و این سوسول بازیا ؟من یکه و تنها مبارزه میکنم ... در مورد مانتو هم قالبی نداره وا
خلاصه سر تو درد نیارم ... اینهمه روده درازی کردم که بگم ... حاجی آقا ما از امتحون نهایی ها نمره ی قبولیو گرفتیم ... ولی می ترسم ای دیپلمو ندن دستمون جون تو آخه بگی نگی یه کم امتحان تاریخه رو ر ی...م
می گم نکنه این خانم شهریوری یه موقعی نمره نده به ما ...جون دااش مرام به خرج بده و روی ما رو زمین ننداز
بخدا اگه این تصدیقو نگیرم خدیجه بی خدیجه!! داش اسی به من اعتماد کن .... درسته یه مدت منجلابی بودم ولی حالا کامل کامل از منجلاب اومدم بیرون و زندونمم کشیدم این شایعه هارم که می شنوی ...همه اش کار این شبنم وفرزانه مارمولک نا مرده جون تو دائم پشت سرم صفحه میذارن ... چش دیدن موفقیت منو ندارن ... حسود هرگز نیاسود
ایشالاه به لطف شما من و خدیجه با هم عروسی میکنیم و بچه دار میشیم جون تو اسم پسر اولمو میذارم اسماعیل به احترام دوست عزیزم اسم صبیه ام رو هم میزارم کتی !! جون توله هات اسی جان اگه میخای این رفیق دیرینت سر و سامون بیگیره ... اگه میخای ننه
من مثل اقا جونم زمین گیر نشه ... یه بزرکی بکن این تن بمیره با 9.75 نمره مشکل حله ها آقا ما خیلی مخلصیم ... جون دااش نذار
منیم دا واحدیم قالسین
راستی داش اسی الشنم هم نیازمند نمره ی تاریخه ها ... شماره ی شهریوری و کل فامیلاشم تو دفتر تلفن خانوم غفاری هست
ما خیلی مخلصیم

6 Comments:

Post a Comment

<< Home