The United PR1 Friends

This weblog is for Iranian,Tabrizian,Farzaneganian,pr1 friends. We've been friends since 4 years ago. About 33 people,with 33 quite different attitude to everything that gathered together.

Saturday, January 28, 2006

زندگي رقصيست بسوي خداوند
هادلوك ليس

Friday, January 27, 2006

هنر هشتم

!!!هنر هشتم
شکار لحظه بدون دوربین
شیوه اش این جوریه که یه صحنه رو می بینی بعد با خودت می گی : کاش یه دوربین داشتم

Sunday, January 22, 2006

آزادي

انسان محكوم به آزادي است

Saturday, January 21, 2006

زندگي كردن همين است. ولي وقتي زندگي را نقل مي كنيم همه چيز تغيير مي كند منتها تغييري كه هيچكس متوجهش نمي شود
دليلش آن است كه مردم از داستان هاي حقيقي حرف مي زنند انگار كه داستان هاي حقيقي مي توانند وجود داشته باشند
رويداد ها در يك جهت پيش مي آيند و ما آنها را در جهت وارونه نقل مي كنيم

Friday, January 20, 2006

www.kosoof.com

شروع ترم دوم


خيلي خوشحالم كه فردا ترم دوم شروع مي شه شايد بعضي ها با خوندن اين جمله حالشون بهم بخوره ولي خوب احساس من اينه دلم براي لات بازي سر كلاس و حرص خانوم كسبي رو درآوردن و كلاس هاي درس معلم هاي باحا ل خيلي تنگ شده
و البته خيلي خيلي خوشحالم كه قراره ترم دوم با اتحاد بي نظيرما به جاي اين كه با كلاس عمو سيبيلو شروع بشه با كلاس آقاي عزتي دوست داشتني شروع بشه
(عجب جمله اي )

مرگ

مرگ اين واژه سه حرفي
...بعضي از آن مي هراسند برخي در آرزوي آن هستند و برخي بي تفاوت و
پذيرفتن اين كه روزي خواهيم مرد و كنار آمدن با آن چندان سخت به نظر نمي رسد اما چگونه بايد با مرگ عزيزانمان كنار بياييم ؟
وقتي عزيزي را از دست مي دهيم گريه مي كنيم و دلمان مي شكند ولي ما در واقع به حال و روز خود مي گرييم و به اين فكر مي كنيم كه اكنون بدون عزيزمان چگونه بايد زندگي كنيم و چگونه فقدان او را تحمل كنيم و برايش دلتنگ مي شويم

اما اگر از خود فراتر رويم و فقط به عزيزمان فكر كنيم شايد ديگر ناراحت نشويم اگر اين باور را داشته باشيم كه" فردي كه مي ميرد روحش قرين رحمت الهي مي شود چه فرد خوبي باشد و چه فرد بدي و خداوند همه ي ما را دوست دارد و عالم روحاني بسيار زيباتر و دوست داشتني تر و با شكوه ترازآن چيزي است كه ما تصور مي كنيم و مي شنويم و مي خوانيم " ديگر نمي توانيم براي او گريه كنيم در واقع آن روح به مبدا و منشا خود و به معشوق خود نزديك تر شده و آرامش يافته
اما مسئله مهم اين است كه چگونه از سطح خود فراتر رويم . چگونه اين اين خودخواهي را كه با انسان عجين شده است اندكي رها كنيم؟
(شايد ادامه داشته باشه بستگي داره )

Wednesday, January 18, 2006

انسان بودن

خدایا
... تو خود می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است
... چه زجری می کشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار

... پروردگارا

پروردگارا
به من آرامش ده
تا بپذیرم، آنچه را که نمی توانم تغییر دهم
دلیری ده
تا تغییر دهم ، آنچه را که می توانم نغییر دهم
بینش ده
تا تفاوت این دو را بدانم
مرا فهم ده
تا متوقع نباشم ، دنیا ومردم آن مطابق میل من رفتار کنند
....
از جبران خلیل جبران

Monday, January 16, 2006

سكوت

انا لله و انا اله راجعون
بچه ها برادر سارا تصادف كرده و از دنيا رفته به همين دليل امروز سارا نيامده بود
ساراي عزيز
از دست دادن برادرت را به تو و خانواده ات تسليت مي گوييم
و با تو همدردي مي كنيم
خداوند به تو و خانواده ات صبر عطا كند
از شنيدن اين خبر بسيار بسيار متاسف شديم
اين قدر حالم گرفته است كه نمي تونم بنويسم

Saturday, January 14, 2006

سیاست

ورود به بازی سیاست و قدرت در شرایط امروز ایران جز اتلاف وقت و نابود شدن نیروها و هرز رفتن استعداد‌ها هیچ فایده دیگری ندارد.اگر هم فایده‌ای داشته باشد، به حتم ضرر و هزینه‌اش بارها بیشتر از فایده‌اش خواهد بود. وارد این دور باطل شدن در یک کلام، یک خودکشی بی‌مزد و منت و یک حماقت تمام عیار است.کار اصلی کار فرهنگی است یعنی تا فرهنگ درست نشود، حرف از سیاست و سیاست بازی همانقدر پوچ و بی‌معنی است که توضیح موسیقی بتهوون برای گاو کوکب خانم.

Friday, January 13, 2006

آزادی معبود من است…

نوع من

چرا باید بپذیرم که نوع من در انجام کارهایی عاجز است که مصداق انجام آنها را در جامعه رو به افزایش می بینم. آیا واقعا عاجز است؟؟؟............... و آیا من باید این را بپذیرم؟؟

ایگ نوبل



نگاهى به جايزه هاى ايگ نوبل ۲۰۰۵
اين اتفاق چه معنايى دارد؟
ترجمه:ع.فخرياسرى

شايد منتظر تلفنى از سوئد هستيد. اين انتظارى است كه در تمام طول زندگى حرفه اى -يا شايد حتى پيش از آن- داشته ايد. بسيار خوب، تلفن زنگ مى زند؛ ولى نه از سوئد، بلكه از كمبريج، كمبريج البته نه كمبريج انگليس بلكه ماساچوست آمريكا. صداى بسيار مطبوعى از آن سوى سيم مى گويد: «تبريك، شما برنده شديد». پس از گفت وگويى مطبوع و نسبتاً طولانى، با خوشحالى براى خود چاى يا قهوه اى مى آوريد و از خود مى پرسيد: «اين اتفاق براى من چه معنايى دارد؟» پرسشى ساده و در عين حال بسيار مفيد: برنده جايزه ايگ نوبل شدن به چه معناست؟ و پاسخ چنين است كه جايزه ايگ نوبل مى تواند چيز خوبى هم باشد.جايزه ايگ نوبل تقليد تمسخرآميزى از جوايز نوبل است، كه همه ساله در اوايل پاييز -حوالى زمانى كه برندگان جوايز نوبل واقعى اعلام مى شوند- به ده دستاوردى، كه «نخست مردم را مى خنداند و سپس آنها را به فكر مى اندازند»، تعلق مى گيرد. جوايز مذكور با پشتيبانى نشريه «سالنماى پژوهش هاى نامحتمل»، در سالن تئاتر ساندرس دانشگاه هاروارد و توسط برندگان نوبل توزيع مى شوند.معناى ضمنى جوايز مذكور گاه انتقاد است -از جمله جوايزى كه به دو پژوهش در زمينه هوميوپاتى، يا جوايزى كه در رشته «آموزش علمى» به بوردهاى آموزش ايالتى كانزاس و كلرادو (به خاطر كارهايى كه در رابطه با آموزش تكامل به كودكان انجام داده بودند) تعلق گرفتند. ولى بيشتر مواقع، منظور جلب توجه به مقالات علمى است، كه از برخى لحاظ مضحك و يا غيرمنتظره اند. از جمله، كشف اين كه حضور انسان مى تواند موجب تحريك جنسى شترمرغ شود. اظهار اين مطلب، كه سياهچاله ها حائز كليه شرايط و لوازم فنى لازم و مناسب براى آن كه همان جهنم باشند، هستند و پژوهش پيرامون به اصطلاح «قاعده پنج ثانيه». باورى كه به شوخى بيشتر شبيه است و بر طبق آن اگر چيزى را كه بر روى زمين افتاده در كمتر از پنج ثانيه برداريم، آلوده نخواهد شد.جوايز ايگ نوبل نخستين بار در سال ۱۹۹۱ اعطا شدند و متعلق به كشفياتى بودند كه «نمى توانست يا نبايد صورت مى گرفتند.» در آن زمان نامى كه بر آن نهادند، ماخوذ از واژه انگليسى ignoble بود كه به معناى پست و فرومايه است. در واقع در اين جا از جناس بين اين واژه و نام «جايزه نوبل» استفاده شد و گرچه اين دو از نظر املايى با يكديگر متفاوتند، ولى در هر صورت ذكر عنوان ig no-BELL براى جشن اعطاى جوايز مذكور در نظر گرفته شده كه براى بسيارى يادآور مراسم اعطاى جوايز نوبل است.چند روز پس از مراسم مذكور، سخنرانى هاى غيررسمى در انستيتو تكنولوژى ماساچوست (MIT) برگزار مى شوند، كه طى آن دريافت كنندگان جوايز اين فرصت را خواهند داشت كه درباره دستاوردهاى خويش و فايده آنها براى عامه مردم صحبت كنند.سازمان هاى ديگرى كه حامى اين مراسم ساليانه اند، عبارتند از: «انجمن كامپيوتر هاروارد»، «انجمن داستان هاى علمى -تخيلى هاروارد _ رادكليف» و «انجمن دانشجويان فيزيك هاروارد - رادكليف.»برخلاف جايزه داروين، كه هدفش تنها سرگرمى و تفريح است، هدف از اعطاى جوايز ايگ نوبل از جمله برانگيختن ميل و علاقه عامه به مسائل علمى نيز هست. به قول مارك آبراهام سردبير نشريه «سالنماى پژوهش هاى نامحتمل» اين جوايز با هدف «خنداندن و سپس به فكر فروبردن» طراحى شده اند. مراسم جشن به طور زنده از راديو و در اينترنت پخش مى شود. دست اندركاران اعطاى جوايز ايگ نوبل، مراسمى در انگلستان در «هفته ملى علم» برگزار مى كنند. به علاوه، به كشورهاى ديگر از جمله استراليا نيز سفر مى كنند. از سوى ديگر، در سال ۱۹۹۵ سر رابرت مى مشاور علمى ارشد دولت بريتانيا با اين ادعا كه دادن اين گونه جوايز خطر به مسخره گرفتن آزمايشات «حقيقتاً علمى» را در پى دارد، از دست اندركاران جوايز ايگ نوبل خواست كه منبعد دانشمندان انگليسى را براى دريافت جوايز مذكور دعوت نكنند. از سال ۱۹۹۱ جوايز ايگ نوبل به طور مرتب براى بسيارى رشته ها - از جمله فيزيك، شيمى، فيزيولوژى / پزشكى، ادبيات و صلح و نيز رشته هاى ديگرى كه به طور معمول جوايز نوبل به آنها تعلق نمى گيرد، مثل بهداشت همگانى، مهندسى، زيست شناسى و پژوهش هاى بين رشته اى- اعطا شده اند.يكى از مراسم سنتى در خلال اين جشن ها، پرتاب موشك هاى كاغذى به داخل سن تئاتر است. در سال هاى اخير، «جارودار» رسمى مراسم، كه وظيفه اش پاك كردن سن از هواپيماهاى كاغذى است، پروفسور روى گلوبر است كه خود امسال موفق به دريافت جايزه نوبل شيمى گرديد. • برندگان امسالامسال هم چندين تن برنده جايزه اى شدند كه خيلى ها رشك آن را مى برند (چون به هر حال مطرح شدن، بهتر از گمنام زيستن است): مطالعه اى تحت عنوان فشارهايى كه در اثر دفع مدفوع پنگوئن ها به وجود مى آيند، محاسبه متغيرهاى دفع مدفوع، مطالعات پيشرو پيرامون بيضه مصنوعى سگ ها و ملخ هايى كه مشغول مشاهده فيلم جنگ ستارگان بودند جملگى شانس ربودن جوايز امسال را داشتند. برندگان جوايز امسال در رشته هاى مختلف از اين قرار بودند:پزشكى- گرگ ميلر از ايالات متحده به خاطر اختراعش تحت عنوان نوتيكل - بيضه هاى لاستيكى براى جايگزينى بيضه هاى از بين رفته سگ هاى اخته. ميلر گفت: «اگر در نظر بگيريد كه پدرم در كودكى فكر مى كرد مغزم كار نمى كند، تصديق مى كنيد كه اين برايم افتخار بزرگى است.»صلح - يك تيم انگليسى به دليل پيشرو بودنش در پژوهش پيرامون سلول هاى مغز ملخ ها هنگام مشاهده فيلم جنگ ستارگان.فيزيك - جان مديسون از استراليا به خاطر نقش اش در آزمايشى كه از سال ۱۹۲۷ شروع شد و در آن هر نه سال يك قطره از گلوله قيرى از قيف رد مى شود. مديسون در اين جايزه با ِيكى از همكاران فقيدش (كه مدت كوتاهى پس از دومين قطره درگذشت) شريك است.زيست شناسى - دانشگاه آدلايد، به خاطر «بوييدن طاقت فرسا و ثبت فهرست بوهاى اختصاصى توليد شده توسط ۱۳۱ گونه از قورباغه ها به هنگام تحت فشار بودن.»شيمى - تيمى در دانشگاه مينه سوتا، به بررسى اين موضوع همت گماشته كه ببيند انسان سريع تر از شربت قند در آب شنا مى كند يا خير.اقتصاد - يك مخترع ماساچوستى كه ساعت شماطه دارى را اختراع كرده، كه پس از خاموشى با پاى خود دور و در جايى پنهان مى شود.تغذيه - يك پژوهشگر ژاپنى، كه از تمام وعده هاى غذايى اش در طول ۳۴ سال عكس گرفته و آنها را تحليل كرده است.ادبيات - نيجريه اى هاى بسيارى كه به ميليون ها تن از كاربران پست الكترونيكى «حروف باارزشى را معرفى كرده بودند ... كه هر يك به تنهايى قيمت بسيار اندكى داشتند، ولى داشتن همه آن ها خود ثروت انبوهى به حساب مى آمد.»تاريخ كشاورزى - مطالعه اى تحت عنوان «اهميت شلوار انفجارى آقاى ريچارد باكلى: انديشه هايى پيرامون جنبه اى از دگرگونى فناورى در دامدارى - كشاورزى نيوزيلند در بين دو جنگ جهانى.»ديناميك مايعات - فشار حاصل از دفع مدفوع پنگوئن ها - محاسباتى در مبحث دفع مدفوع پرندگان.

Thursday, January 12, 2006

انسان پرسش مي كند، سپس خود به آن پرسش ها پاسخ مي گويد
اين گونه به هيچ چيز پاسخي داده نمي شود
اما انسان قادر است خود را بفريبد
و تمامي فلسفه
چيزي نيست، مگر چنين فريبي
انسان مي پرسد: ذهن چيست؟
آنگاه خودش پاسخ مي دهد: ماده نيست؟
بعد مي پرسد: ماده چيست؟
سپس جواب مي دهد: ذهن نيست؟
و اين بازي مضحك آدامه مي يابد

من درباره ي فيلسوفي برجسته شنيده ام
كه هميشه سخنراني هايش را با اين پرسش آ غاز مي كرد: ما چرا اينجاييم؟
يكبار فرصتي به دست آورد تا براي بيماران يك بيمارستان رواني سخن بگويد
او سخنانش را با اين جمله خاتمه داد: خانم ها آقايان ما چرا اينجاييم؟
يكي از بيماران فرياد زد:
ما همه اينجاييم چون آن جا نيستيم



اوشو

Choice


میخوای بخوا نمی خوای
برو
برو ببینم کجا رات میدن




اختیار وقتی معنی داره که انتخابی هم باشه

A Man


کتاب یک مرد نوشته ی اوریانا فالاچی رو می خوندم
درک نمی کنم "پاناگولیس" (شخصیت اول داستان) برای چی مبارزه می کنه.
برای ازادی؟؟؟؟؟؟
بر کنار شدن یک دیکتاتور چه لطفی داره وقتی دیکتاتور دیگه ای با عنوان "دموکرات" سر کار میاد؟؟؟
"دیکتاتور" فرد نیست بلکه "دیکتاتوری " اندیشه است .
اندیشه سخت از بین میره
و
قطعا نه با انتحار


بدم میاد از کسایی که برا یه چیز واهی می جنگن
و بیش تر بدم میاد از این که اون چیز واهی رو به خورد مردم بدن

Wednesday, January 11, 2006

...

...

توضيح زيادى براى اين عكس نداريم. زنى است كه در يك كارگاه دستى آجرسازى كار مى كند. او مجبور است اين همه آجر را روى سرش بگذارد و به انبار ببرد و آنها را تحويل بدهد. كارش بسيار طاقت فرسا است اما از لبخندش مى توان فهميد كه زندگى را سخت نمى گيرد، احتمالاً از رنگ و ظاهرش حدس زده ايد كه اهل كدام كشور است. او يك زن هندى است.




  • http:sharghnewspaper.com
  • شهامت

    شهامت میخواد که بدونی شهامت انجام هر کاری رو نداری

    سانحه

    سقوط هواپیمای تهران-ارومیه یک سانحه بود؟؟؟؟؟؟؟ ؟

    Tuesday, January 10, 2006

    ....

    كمتر كسي مي تواند در كمال آرامش و متانت به اظهار عقايدي بپردازد كه با تعصبات محيط اجتماعي خويش متضاد باشد خيلي ها حتي شهامت داشتن چنين عقايدي را ندارند
    آلبرت اينشتين

    Light-Love-Beauty and hope!


    to see light,look at the sun

    to see love,look at the moon

    to see beauty,look at the nature

    to see hope, look at the future


    but to see all these,look in the mirror!

    قد تبین ارشد من الغی

    در ادامه ی مطلب (لا اکراه فی الدین) اینو هم اضافه کنم که منظور از گذاشتن این مطلب تایید وجوب یا عدم وجوب حجاب نبود. تاکید من روی این مطلبه که ما در جامعه ای زندگی می کنیم که باید کاری رو انجام بدیم که شاید مخالف اعتقادات و باورهای بعضی از ماهاست. وقتی به اجبار کشورهای اروپایی برای برداشتن حجاب اعتراض می کنیم. وقتی شب و روز در اخبار تظاهرات زنان مسلمان ساکن در کشورهای دیگه رو برای اجازه ی حجاب داشتن در محل سکونت و کار و تحصیلشون می بینیم. چرا معترض می شیم؟ چرا فکر می کنیم که قانون اون کشور درست نیست؟ چون داره کاری رو اجبار می کنه که بر خلاف باور و عقیده ی ماست. چون نمی ذاره خودمون باشیم. خودمون همون طوری که می خوایم زندگی کنیم. نقطه ی مقابلش کشور خودمونه که تمامی خانم ها در هرسنی و از هر مذهب و باور و عقیده ای مجبورند با پوشش سر در جامعه حاضر بشن. آیا حفظ ظاهر اسلامی جامعه آن قدر مهم است که به خاطرش باور مردم را نادیده بگیریم؟؟

    Monday, January 09, 2006

    شادی

    شاد بودن هنر است
    شاد کردن هنری والاتر
    لیک هرگز نپسندیم به خویش
    که چو یک شکلک بی جان شب و روز
    بی خبر از همه خندان باشیم
    بی غمی عیب بزرگی است
    که دور از ما باد
    u3r1!!

    سکوت

    هواپیمای تهران-ارومیه سقوط کرد

    چ...ت




    يكي از بزرگان حكايت كند
    اگر يك نفر نيمه شب چت كند
    و با فرد بيگانه صحبت كند
    و كم كم به اين كار عادت كند
    و يك ساعتش را سه ساعت كند
    و هر شب به فردي محبت كند
    به افراد قبلي خيانت كند
    و با بي خيالي جنايت كند
    نه حد و حدودي رعايت كند
    و اچ آي وي خويش مثبت كند
    و اين قصه را پر حرارت كند
    براي رفيقش روايت كند
    چنانچه رفيقش حسادت كند
    و او هم رود نيمه شب چت كند
    و با فرد بيگانه صحبت كند
    و كم كم به اين كار عادت كند
    و يك ساعتش را سه ساعت كند
    و هر شب به فردي محبت كند
    به افراد قبلي خيانت كند
    و با بي خيالي جنايت كند
    نه حد و حدودي رعايت كند
    و اچ آي وي خويش مثبت كند
    و اين قصه را پر حرارت كند
    براي رفيقش روايت كند
    چنانچه رفيقش حسادت كند
    و او هم رود نيمه شب چت كند
    ...و
    مهدي استاد احمد

    Sunday, January 08, 2006

    لا اکراه فی الدین

    به نام خدا كه اجبار و اكراه را در دين حرام خواند

    جناب آقاي احمد قابل نوشتند كه: (( نظر فقهي شخصي من اين است كه پوشش سر واجب نيست ))جناب اقاي احمد قابل شجاعتي بخرج دادند كه در مورد مسئله ساده پوشش سر، حكم قائم به خود بدهند و هيچگونه ترسي از كسي نداشته است. يعني ايشان ثابت كردند كه هيچگونه حكم اجبار پوشش سر در دين وجود ندارد. در حالي كه هيچ مدرك ديني وجود ندارد كه بر پوشش سر اجباري دلالت كند متاسفانه 25 سال بايد تلاش مي شد كه به اين سخن برسيم. دانشمند عزيز جناب آقاي احمد قابل حجاب را واجب مي دانند ولي پوشش سر را واجب نمي دانند.
    اینجا حتي اهل كتاب و زناني كه ديگر سن و سالي از آنها گذشته است به پوشش سر اجبار مي شوند كه خود بر خلاف ايات قران است. حتي زنان مسلماني كه نمي خواهند پوشش سر داشته باشند نيز محترم هستند و هيچ كس حق ندارد با زور و نيروي انتظامي آنان را مجبور كند. اختيار در امر پوشش سر واجب است و هيچ مجتهدي تا امروز فتواي اجبار نداده است. هر كشوري كه با قانون پوشش سر را اجبار كند و يا با اجبار بردارد ضد حقوق بشرعمل كرده است.متاسفانه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي براي رد صلاحيت خود روز ها در مجلس تحصن مي كنند ولي براي حقوق نصف جامعه كه زنان مي باشند، هيچ گونه حركتي نمي كنند.

    بعد از هفدم دي ماه 1314، كه رضاخان كشف حجاب كرد، تمام هدف حوزه علميه بر اين شد كه حجاب را به هر صورت برگذار كند كه منجر به انقلاب 1357 شد و اولين درخواست اين بود كه پوشش سر قانون بشود. اين ناراحتي از رضاخان تبديل به يك افراط ديني شد. اين كينه تنها دليل اجبار بود. متاسفانه انقلاب عنوان انقلاب حجاب را به خود گرفت. تبديل اختياربه اجبار صورت گرفت. حيات پوشش سر در اختيار است و امروز وقت آن رسيده است كه به حقوق زنان احترام گذاشت و بيان كرد كه اسلام طرفدار زنان است. توجه كنيد هنگامي كه دكتر و استاد بزرگ اقاي آقاجري فتواي آيت الله صانعي در مورد مساوات ديه زن و مرد را بازگو كرد ، مجلس سخنراني ايشان بهم خورد. ايا افراطيون مقدس نما نمي توانند ببينند كه فتواي مرجع تقليد چيز ديگري است؟ اگر بگوييم سنگسار در اسلام وجود ندارد، برده داري حرام است، زن نيز حق طلاق دارد و طبق ايات قران كريم، ذبح و غذاي اهل كتاب مورد قبول قران است، ما را كافر و دشمن مي خوانند.
    كساني كه دنبال اين اختيار هستند ، كافر و دشمن نيستند بلكه دنبال احياي حجاب هستند. پوشش سر بايد با نيت و قلب صورت بگيرد كه در جامعه شناخته شوند و نه از روي اجبار و محاكمه. هر شخصي كه موافق اجبار و زور در پوشش سر است ، خود ضد اسلام و مسئله حجاب است. قاتلان پوشش سر كساني هستند كه اجبار را در آن مطلوب مي دانند.
    پوشش سر اجباري ، ستون استبداد ديني قرار دارد مسئله كوچكي نيست.
    اگر بتوان با پوشش سر اجباري مبارزه كرد، مي توان اساس و پايه استبداد ديني را درهم ريخت. همه مراجع معاصر ضد پوشش سر اجباري هستند و اين عمل را اسلامي نمي دانند. چقدر بايد صبر كرد تا اين مسئله روشن گردد؟ چرا بايد جوانان را گول بزنند و فقط بگويند حجاب از ضروريات دين است. اين سخن كليشه اي فقط تنفر را بوجود مي اورد. شفاف بگويند اگر مردانگي را در خود مي بينند كه پوشش سر طبق روش معصومين اجباري است. ولي خود مي دانند كه روش معصومين بر اختيار بوده است.
    خوب پسرم ... امسال کلاس چندمی؟
    یک بچه ی 8 ساله باید چه قدر صبور باشه که هر باربه این سؤال جواب بده؟؟؟

    ...

    کاش میشد باور کرد که همیشه می شه یه چیزی رو اصلاح کرد

    Frozen cherry trees





    Amaizing!!!



    If you watch the above images from your seat in front of the computer,
    Mr.Angry is on the left, and Mrs.Calm is on the right.
    Get up from your seat, and move back about eight feets!! They switch places!!
    I believe this illusion was created by Phillippe G. Schyns and Aude Oliva of the
    Univ. of Glasgow
    This proves that we may not be seeing what's actually there, all the time!!
    I do not know how they generated this fascinating image, and I believe no-one else is able to generate anything similar in Photoshop. I know it has something to do with "low-pass" and "high-pass" filters, but the details??

    Saturday, January 07, 2006

    نابغه ي درون خود را رها كنيد

    نابغه درون خود را رهاکنید
    حیوانات به سادگی به ما نشان می دهند که چطور می توان محدودیتهای ذهنی تحمیل شده را پذیرفت . کک, فیل و دلفین مثالهای خوبی هستند
    ککها حیوانات کوچک جالبی هستند آنها گاز می گیرند و خیلی خوب می پرند آنها به نسبت قدشان قهرمان پرش ارتفاع هستند
    اگر یک کک را در ظرفی قرار دهیم از آن بیرون می پرد . پس از مدتی روی ظرف را سرپوش می گذاریم تا ببینیم چه اتفاقی رخ می دهد . کک می پرد و سرش به در ظرف می خورد و با کمی سر درد پایین می آید . دوباره می پرد و همان اتفاق می افتد . این کار مدتی تکرار می شود . سر انجام در ظرف را بر می داریم کک دوباره می پرد ولی فقط تا همان ارتفاع سرپوش برداشته شده درست است که محدودیت فیزیکی رفع شده است ولی کک فکر می کند این محدودیت همچنان ادامه دارد
    فیلها را می توان با محدودیت ذهنی کنترل کرد . پای فیلهای سیرک را در مواقعی که نمایش نمی دهند می بندند . بچه فیلها را با طنابهای بلند و فیلهای بزرگ را با طنابهای کوتاه به نظر می آید که باید بر عکس باشد زیرا فیلهای پرقدرت به سادگی می توانند میخ طنابها را از زمین بیرون بکشند ولی این کار را نمی کنند علت این است که آنها در بچگی طنابهای بلند را کشیده اند و سعی کرده اند خود را خلاص کنند . سرانجام روزی تسلیم شده دست از این کار کشیده اند.
    از آن پس آنها تا انتهای طناب می روند و می ایستند آنها این محدودیت را پذیرفته اند
    دکترادن رایل یک فیلم آموزشی در مورد محدودیتهای تحمیلی تهیه کرده است . نام این فیلم می توانید بر خود غلبه کنید است در این فیلم یک نوع دلفین در تانک بزرگی از آب قرار می گیرد نوعی ماهی که غذای مورد علاقه دلفین است نیز در تانک ریخته می شود . دلفین به سرعت ماهیها را می خورد . دلفین که گرسنه می شود تعدادی ماهی دیگر داخل تانک قرار می گیرند ولی این بار در ظروف شیشه ای دلفین به سمت آنها می آید ولی هر بار پس از برخورد با محافظ شیشه ای به عقب رانده می شود پس از مدتی دلفین از حمله دست می کشد و وجود ماهیها را ندیده می گیرد . محافظ شیشه ای برداشته می شود و ماهیها در داخل تانک به حرکت در می آیند آیا می دانید چه اتفاقی می افتد ؟ دلفین از گرسنگی می میرد غذای مورد علاقه او در اطرافش فراوان است ولی محدودیتی که دلفین پذیرفته است او را از گرسنگی می کشد .
    ما دلفین نیستیم فیل و کک هم نیستیم ولی می توانیم از این آزمایشات درس بگیریم زیرا ما هم محدودیت هایی را می پذیریم که واقعی نیستند به ما می گویند یا ما به خود می گوییم نمی توان فلان کار را و بهمان کار را انجام داد و این برای ما یک واقعیت می شود محدودیت ذهنی به محدودیتی واقعی تبدیل می شود و به همان مستحکمی .
    به نظر شماچه مقدار از آنچه ما واقعیت می پنداریم واقعیت نیست بلکه پذیرش ماست؟
    www.saeed1349.blogfa.com

    برنادت سوبيرو


    آن روز من با دو دختر ديگر رفته بودم ساحل رودخانة گيو. ناگهان صدايي شبيه خش خش شنيدم. مثل وقتي باد، برگ هاي درخت را تكان مي دهد. برگشتم سمت صدا، اما درخت ها به وضوح آرام بودند و صدا از آن ها نبود. بعد بالا را نگاه كردم. يك غار آن جا بود و من جلوي آن، بانويي را ديدم كه لباس سفيد زيبايي پوشيده بود با كمربندي كه مي درخشيد. بالاي هر كدام از پاهايش يك رز زردِ روشن بود. همان رنگي كه تسبيحش هم داشت. من چشم هايم را ماليدم تا درست ببينم و دستم را بردم بالا كه صليب بكشم. هيچ وقت، اين كار را درست بلد نبودم و آن لحظه هم دستم پايين افتاد. بعد آن بانو به خودش صليب كشيد و من در تلاش دومم همان طور كه دست هايم مي لرزيد، توانستم آن كار را بكنم.بعد وقتي بانو تسبيحش را بين انگشت هايش چرخاند، بدون اين كه لب هايش تكان بخورد، من شروع كردم به ذكر گفتن. به محض آن كه مكث كردم و چيزي نگفتم، او ناپديد شد.من از دو همراهم پرسيدم چيزي نديده ايد؟ گفتند نه، و مي خواستند بدانند من دارم چه كار مي كنم؟ به آنها گفتم بانويي را با لباس زيبايي ديدم، اما او را نمي شناختم. چيز بيشتري به شان نگفتم و آن ها گفتند من رفتار احمقانه اي داشته ام. يك شنبه بعد برگشتم آن جا. دست خودم نبود. انگار به آن سمت كشيده مي شدم.بار سوم، بانو با من حرف زد و از من خواست تا پانزده روز، هر روز بيايم آن جا. من گفتم مي آيم و بعد بانو از من خواست به كشيش ها بگويم آن جا يك عبادتگاه بسازند. همين طور به من گفت از رود، آب بنوشم. من رفتم سمتگيو ، تنها رودي كه مي توانستم ببينم. اما بانو به جاي ديگري اشاره كرد. آن جا زمين، فقط كمي خيس بود. در واقع گل بود. با انگشت هايم زمين را كندم، فقط تر بود و من ادامه دادم. بعد آب پيدا شد، آن قدر كه مي توانستي از آن بخوري و بانو ناپديد شد.من تا 15 روز، هر روز آن جا رفتم و هر بار به جز يك دوشنبه و يك جمعه، بانو ظاهر مي شد و از من مي خواست رودخانه را پيدا كنم و خودم را در آن بشويم و به كشيش ها بگويم آن جا عبادتگاهي بسازند.(كشيش در جواب درخواست برنادت گفت: دروغ مي گويي. گفت: به بانو بگو بايد خودش را معرفي كند.) من هر بار از او مي پرسيدم و حرف كشيش را هم به او گفتم. اما بانو كمي خم شد، لبخند زد و چيزي نگفت.بار آخر، من باز از او خواستم اسمش را به من بگويد. لبخند زد و برگشت. من سه بار از او خواستم. بعد بانو دست هايش را به سمت بالا دراز كرد، به آسمان نگاه كرد و گفت: من باكرة باردارم. او سه راز به من گفت كه تا به حال با هيچ كس دربارة آن ها حرف نزده ام.برنادت سوبيرو 14 ساله بود كه بانو را ديد. او بچة بزرگ يك خانوادة 8 نفره بود، اهل نورز در جنوب فرانسه. پدرش آسيابان بود و مادرش رختشويي مي كرد. او بعد از اين اتفاق به صومعه رفت و راهبه شد. برنادت از بچگي، تنگي نفس داشت و در صومعه، سل استخوان سراغش آمد. برنادت در 35 سالگي (آوريل 1879) از دنيا رفت.در 1909 بعد از نبش قبر، ديدند جسد او دست نخورده و سالم است. هر چند صليب و تسبيحي كه دستش بود، زنگ زده بود. دوباره دفنش كردند و در 1919 ديدند هنوز سالم و زيباست مثل روز اول. ديگر دفنش نكردند. او را گذاشتند توي تابوتي شيشه اي در كليساي كوچكي كه بالاخره كشيش ها در آن جا كه بانو گفته بود، ساخته بودند. اگر گذرتان به جنوب فرانسه افتاد، مي توانيد برويد و او را كه با صورت آرام و معصوم، خوابيده، ببينيد. آدم هاي زيادي هر سال به زيارت او و چشمه اي
    كه بانو، برنادت را به جست وجويش فرستاد، مي روند. آب اين چشمه، خيلي ها را شفا داده است
    .

    تولد

    تولد این زهرا و پیشاپیش اون یکی زهرا، این دو نفس تابناک رو به تمام عاشقان آن دو به ویژه انفاس 3 آر 1 تبریک می گوییم. واقعا که وقت زیبایی را برای به دنیا آمدن انتخاب کرده اید

    Friday, January 06, 2006

    زمان رفتن

    اينك زمان رفتن است
    هر يك از ما به راه خود مي رود
    من به سوي مرگ شما به سوي زندگي
    كدام يك بهتر است؟
    تنها خدا مي داند .....و
    سقراط

    جهان

    كودكان آبروي انسان و ضامن آغاز دوباره ي جهانند
    بايد به كودكان آموخت كه جهان بي باطوم و گلوله زيباتر است
    بايد به فكر ساختن يك بادبادك بود
    هنوز هم با مشتي نخ و كمي كاغذ ميشود به گيس طلايي خورشيد رسيد
    كودكي كه با مسلسل بازي كند ....... جهان را نجات نخواهد داد

    Thursday, January 05, 2006

    رابطه ی هندوانه و زبان فارسی

    به نام خدا
    رابطه ی هندوانه را با زبان فارسی توضح دهید

    .هندوانه گیاهی است در اندازه های نخود همچینه قدری بزرگتر
    در روایت است که روزی مجید الله نعمت در قرن 13 _ 14
    میلادی یا غیر میلادی اش را به بیر ندارم) از جلوی درشکه ای )
    گذر می کرده که به محل کارش برود دید نخود ها سبز کرده و
    می فروشند. گفت این چیست ؟ کفتند میوه ای جدید است از دیار
    مصر آمده .اندیشید که محض کلاس هم که شده یکی بخرم ملت
    بخورند حالش را ببرند.مگر من چه چیز از ابوالعلا معری کم
    دارم؟ او یک عرب بادیه نشین سر کلاس درس افه بیاید و من
    که فوق لیسانس چیز شناسی (فیزیک) نه؟ آری می خرم تا بگویند
    .بچه مایه دار است و دست و دلش باز است
    باری رفت یکی از آن گنده هایش را بر داشت و در کالسکه اش
    .نهاد و رو به سوی محل کارش کرد
    گویند مجید الله نعمت در زندانی کار می کرده فرزانگان نام .
    و قسمتی از زندانیان را که به جرم لاتی زندانی شده بودند
    چیز تدریس می کرده .این مجرمان خاص را
    می نامیدند از آن جهت که u3R1
    جهتش بر ما معلوم نیست.و ندانیم که طبق کدامین صیغه آیا
    صیغه ی مونث مذکر حاضر یا متکلم مع الدوستان؟(اگر طالبید که
    (با این نخبگان آشنا شوید در گذشته ی این وبلاگ کمی تامل کنید
    دست بر قضا یکی از این لاتان که به ردیف جلو بسته شده بود و
    نسبتی بس خودمانی با احمد و محمود و سر کلاشینکوف داشت
    پس از عطسه ای دل لرز!! ندا در داد که ( جی جی ...:D
    (.بوی هندوانه می آید دمی بیارام تا ببینم از کدامین جهت است
    جی جی را می گویی مگر لحظه ای مجال داد؟ دمی قطع نکرد
    ...نطق هایش را از تربیت خانوادگی و این حرف ها
    گوئی آن چانه را فنری نهاده بودند و دکمه ی
    .را فشار داده بودند replay
    اما همان طور که گفته شد جمعیت لات های
    ...بودند و زود گرفتند که u3R1
    از آنجا که بو به خط مستقیم سیر میکند پس حتما از سوسولستان
    !می آید و آنها هم کنون مجید الله دارند R2
    چندی را افسار گسیخت و خزر را کنترل از کف برفت و هر آنچه
    (...از ما بین 28 سنگش خارج شد(بچه ام هنوز عقل کامل نکرده
    به قوه ی قلم و حبر بر پاپیروس نگاشت و ال اله ورده چسباند به
    در گاه.گویند مجید الله گوشی بس قوی داشت فلذا گیرید که خبری
    است . از شاهدان عینی منقول است که طلب سقوط آزاد جهت
    هر چه ملموس تر نمودن درس چیز شناسی نمود
    (!که گرفتندش و گفتندش : ( یا بیزه قارپوز ... یا سیزین آبروز
    یعنی که اگر هندوانه دادی که دادی ندادی هر آنچه دیدی از پشت
    عینکان خود دیدی .(و نه عینکان شبنم و نه فرانک ونه شادی). وی
    که اصولا بار نمیبرد آن هم از نوع حرف زورش را یعنی زیر بار حرف
    زور نمی رود...گفت: به تماشا بنشینید بچه ها...(ببینید بچه ها ) و نطقی
    کرد در مایه های ادب وشخصیت و قوانین سوم تا هفتم نیوتن و
    دوستان.اما شعری به ناگه از شبنم در وشد.که دهن بر وی بر ببست
    :و آن شعر این بود

    هي ميرود ز دستم اين هندوا ن يلدا
    دردا که جغرافيا خواهد بماند اينجا
    پشمک نخوردگانيم ای يار يلدا بيا
    باشد که بازبينيم اين هندوانه ها را
    صد روز امتحانات , شکنجه است و کابوس
    يلدا به جای آمار , فرصت شمار يارا
    ای صاحب هندوانه , شكرانه ی مرامت
    امروز تصرفی کن , زنگ جغرافيا را
    آسايش دو گيتی , تفسير اين دو حرف است
    با يلدا مروت , با آمار مدارا
    هنگام تنگدستی , در عيش کوش و مستی
    کاين هندوان ِ يلدا , دو در کند آمار را

    خوب بید؟؟؟؟

    القصه مجید الله به شرطی که جیک جیک و قد قد و بع بعی
    و خلاصه صوت هیچ حیوانی بر نیاید ...زود جست که
    هندوان بسند.( تحقیقات مسجل ساخته که به مدت ده دقیقه
    ...میزان اوکسیجن هوا به صدو پنجاه درصد افزایش یافته بود
    (!در مایه های ... کسی نفس نکشید و این بحث ها
    خلاصه هندوان آمد و داخل معود لاتان شد.و بس چسبید جایتان
    ...خالی عزیزان
    اما این بود داستانی از هندوان .. چه ربطش به زبان کویم
    ...کمی بصبران
    این جمعیت لاتان گوئی هندوان مزه کرده به دهان ... سال بعد
    هر چه التماس کردند هیچ زندانبانی را راضی به خرید هندوان
    .نتوانستند کردن
    ناگه در مخ ناقص یکی جرقه ای زده شد که حالش را ببر.رفتند
    و نسبتش دادند به فتح الله خان ادیب! آقا بلوایی شد .تکه ای از
    هندوان همچون پیکر شهدا بر روی دست ها می رفت و لاتان
    مکبرین و مهللین سلول به سلول گشته به فتح الله خان نسبتش
    !می دادند.که خدا نجاتش دهاد
    پیش دانشگاهیان دادگاه وی را سر پائی و بدون any way
    بیهوشی برگزار کردند و وی قرآن به دست به گوشه گوشه ی
    جگرش قسم می خورد و جیب های خالیش را شاهد می گرفت
    !!اما بر جیب هایش مهر سکوت زده شد
    !باری هر چه این فتح الله تکذیب کرد ملت گفتند که اولماز
    رساله ها نگاشته شد و بر درشکه اش که تازه اسپورت شده بود
    انداخته شد و اینبار او همه چیز را از پشت عینکان
    ی ها میدید u3R1
    و لاتان هم قسم و قران که ای بابا خودت خریده ای ... یک کار
    خیر کرده ای در عمرت ... به گونه ای قسم میخوری که کم کم
    خدا هم باور میکند که تو نخریده ای ... فتح الله خان نکن خوبیت
    !ندارد
    فتح الله خان هم یک ریز لعنت و نفرین و رو سیاهی از درگاه
    !حق تعالی بر لاتان طلب می کرد که خداوند قبول کناد
    باری دوستان فتح الله خان را هاله ای از نور در بر گرفته بود
    که گوئی در جا 4 تا مهتابی قورت داده بود. تهدید کرد و
    نفرین که لاتان جلوی نفرینش آینه گرفتند و او دیوار اما تهدیدش
    را سر امتحان زبان فارسی دیدند که 2 جور رساله نگاشته بود
    .یکی بر لاتان دیگری بر سوسولان
    که دست بر قضا برکه ها اشتباهی توزیع شد ... اما چه سود که
    حتی اگر امتحان اوپن بوک هم برکزار می شد شمارک بهتری
    حاصل نمی شد .ولی لاتان گویند که کماکان منتظر سومی اش
    هستند ... مراد سومین هندوانه است
    سخن کوتاه کنم و گور گم به امید هندوان بعدی
    !!چاکریانو

    خاله شادی حسین نزاد (غلومی دااش اسی) 15/10/1384

    Shirin Ebadi

    بي خوابي

    من دارم از بي خوابي مي ميرم
    كي از دست اين امتحان ها راحت مي شويم

    Wednesday, January 04, 2006

    A man

    چوب كبريت به جاي قلم
    خون بر زمين چكيده به جاي جوهر
    پاكت از ياد رفته ي باند پانسمان به جاي كاغذ
    اما چه بنويسم؟
    شايد تنها فرصت نوشتن نشاني خود را داشته باشم
    شگفتا جوهر منعقد مي شود
    برايتان از سياه چالي مي نويسم در جهان
    آلساندرو پاناگوليس

    Sunday, January 01, 2006

    2006

    ESSI


    Essi tanha ... Essi ghamgin ... Essi hafteha dor az rejime ghazai .... bacheha biyayd berim az delesh dar arim ...
    ( ye toozih: In ax dar kochebaghhaye Milan gerefte shode ... va man khodam shakhsan bayad kashf konam Essi oonvara chi kar mikarde?!)

    روزی

    روزي بيايد
    و آن روز دور نباشد
    كه آدميان بدين نگاه در هم بنگرند
    و آنچه فرشتگان را در پيش آدم به سجود آورد را
    در ديده ي يكديگر ببينند
    و با هم مهربان شوند

    Baa Ham

    Baa ham
    Poshte ma kuhe
    Nemitarsim
    Nemioftim
    Nemibazim
    In avaz nemimire
    Ta vaghti ke hamavazim

    A new day ,has COME







    din o zendegi tamam shod
    hal be arabi bepardazim dustan!!