منوچهر آتشي
فرانك اين شعر آزاد (بالاتر) را احسان عزتي به ياد استاد منوچهرآتشي سروده است.
شعر زير را هم فرهاد عابديني به ياد منوچهر آتشي كه جسمش خاموشي گزيد سروده است:
سفر با اسب سپيد وحشي
در دايره ي اين ميدان
چسبيده به بيمارستان(سينا)
اسب سپيد وحشي
سم بر زمين مي كوبد و
شيهه مي كشد
"منوچهر"
در خواب است
و آرامش
و رسته از تمامي تهمت ها
و نامردي ها
اسب سپيد وحشي
سم بر زمين مي كوبد و مي خواهد
او را
به كهكشان شيري ببرد
جاي "منوچهر" اينجا نيست
خاك تحمل دلتنگي هاي ا و را
ندارد
و حتي امامزاده "طاهر"
او را بايد در ماه به خاك سپرد
پلنگ دره ديزاشكن
به ماه خواهد رفت
و در كهكشان شيري
با اسب سپيد وحشي
پيوسته شعر خواهد خواند
شعر خواهد گفت
و چهره ي پشت نقاب مانده ي
نامردان را
نشان خواهد داد
شيهه اسب سپيد
به گوش مي رسد
در كهكشان
سفر با اسب سپيد وحشي
در دايره ي اين ميدان
چسبيده به بيمارستان(سينا)
اسب سپيد وحشي
سم بر زمين مي كوبد و
شيهه مي كشد
"منوچهر"
در خواب است
و آرامش
و رسته از تمامي تهمت ها
و نامردي ها
اسب سپيد وحشي
سم بر زمين مي كوبد و مي خواهد
او را
به كهكشان شيري ببرد
جاي "منوچهر" اينجا نيست
خاك تحمل دلتنگي هاي ا و را
ندارد
و حتي امامزاده "طاهر"
او را بايد در ماه به خاك سپرد
پلنگ دره ديزاشكن
به ماه خواهد رفت
و در كهكشان شيري
با اسب سپيد وحشي
پيوسته شعر خواهد خواند
شعر خواهد گفت
و چهره ي پشت نقاب مانده ي
نامردان را
نشان خواهد داد
شيهه اسب سپيد
به گوش مي رسد
در كهكشان
شعر زير را هم فرهاد عابديني به ياد منوچهر آتشي كه جسمش خاموشي گزيد سروده است:
سفر با اسب سپيد وحشي
در دايره ي اين ميدان
چسبيده به بيمارستان(سينا)
اسب سپيد وحشي
سم بر زمين مي كوبد و
شيهه مي كشد
"منوچهر"
در خواب است
و آرامش
و رسته از تمامي تهمت ها
و نامردي ها
اسب سپيد وحشي
سم بر زمين مي كوبد و مي خواهد
او را
به كهكشان شيري ببرد
جاي "منوچهر" اينجا نيست
خاك تحمل دلتنگي هاي ا و را
ندارد
و حتي امامزاده "طاهر"
او را بايد در ماه به خاك سپرد
پلنگ دره ديزاشكن
به ماه خواهد رفت
و در كهكشان شيري
با اسب سپيد وحشي
پيوسته شعر خواهد خواند
شعر خواهد گفت
و چهره ي پشت نقاب مانده ي
نامردان را
نشان خواهد داد
شيهه اسب سپيد
به گوش مي رسد
در كهكشان
سفر با اسب سپيد وحشي
در دايره ي اين ميدان
چسبيده به بيمارستان(سينا)
اسب سپيد وحشي
سم بر زمين مي كوبد و
شيهه مي كشد
"منوچهر"
در خواب است
و آرامش
و رسته از تمامي تهمت ها
و نامردي ها
اسب سپيد وحشي
سم بر زمين مي كوبد و مي خواهد
او را
به كهكشان شيري ببرد
جاي "منوچهر" اينجا نيست
خاك تحمل دلتنگي هاي ا و را
ندارد
و حتي امامزاده "طاهر"
او را بايد در ماه به خاك سپرد
پلنگ دره ديزاشكن
به ماه خواهد رفت
و در كهكشان شيري
با اسب سپيد وحشي
پيوسته شعر خواهد خواند
شعر خواهد گفت
و چهره ي پشت نقاب مانده ي
نامردان را
نشان خواهد داد
شيهه اسب سپيد
به گوش مي رسد
در كهكشان