اسلام
این درخت بزرگ را از ریشه جویدند اما هیکل پر هیبت آن را نگه داشتند تا به هنگام ضرورت بنام آن نوحه سرایی کنند و برای حفظ منافع شوم خود و به زیان بشر جنگها برپا دارند. بر اندام برازنده و رسای اسلام جامهی ژنده گدایان و دستار چرکین پوشاندند. اسلام را بصورت آخوند رنجور و ژنده پوشی نشان دادند که انگشت های چرک و لاغر را در حلقههای زنگ زدهی انگشتری های عقیق مدفون کرده،کبره بسته و بوی بد از آن متصاعد است. قرآن منحصر شد که در گورستان های تیره و خاک آلود از لای دندان های چرک و کرم افتاده ی گدایان با آهنگی مرگبار و منکر تلاوت شود. غسل ارتماسی و استبرا از مظاهر این دیناند. چابکی زندهی اسلام را گرفتند و قالبی فلج و معیوب ساختند. در قلعه استوار و دژ تسخیر ناپذیری که بر پایهی یکتا پرستی بنیان نهاده شده بود،بهر حیله راه یافتند. اینجاست که بسیاری از مردم آن قیافهی زننده را اسلام میدانند و یک طماع کثیف ترسو را مسلمان تصور میکنند وبیهوده میدانند که در شناختن اصل آئینی اینچنین ، حتی یک لحظه وقت بگذارند...(اسدالله مبشری،مقدمه مترجم بر کتاب محمد العبقریه نوشته عباس محمود عقاد)