Monday, February 27, 2006
دانشگاه شريف
ما چهارشنبه رفتيم تهران براي مسابقه شريف 12 نفر بوديم 9 نفر از
كلاس ما و 3 نفر از دوم ها . ما از مرحله اول مسابقه قبول شده بوديم
و براي مرحله دوم كه قرار بود به صورت حضوري برگزار بشه داشتيم
مي رفتيم دانشگاه شريف. مسابقه به مناسبت چهلمين سال تاسيس دانشگاه
شريف بود . ساعت 19:50 حركت كرديم با قطار درجه 2 ! صبح
رسيديم تهران و رفتيم دانشگاه . حسابي همه جا رو گشتيم و وجب به
وجب متركرديم صبح جمعه هم امتحان داديم امتحان خوب و جالبي بود
وجمعه شب برگشتيم . چيزي كه قابل توجه بود برنامه ريزي كاملا دقيق
و رابطه صميمي و ساده ودوست داشتني دانشجوها با خودشون و با ما
.بود خيلي با هم راحت بوديم و خيلي خوش گذشت
.شريف ارزششو داره كه آدم زحمت بكشه و برسه بهش
Thursday, February 23, 2006
Sunday, February 19, 2006
Saturday, February 18, 2006
درس شيرين تاريخ
من اگر نخوام زنگ تاريخ( بدون
بهم زدن نظم كلاس)به اين
مزخرفات گوش بدم كي روبايد
ببينم؟
من اگه نخوام اين تاريخ رو قبول
كنم كي رو بايد ببينم ؟
تاريخ ايران رو يه سري افراد
نشستن تحليل كردن يه چيزايي
نوشتن من نه تاريخي رو كه در
دبيرستان مي خوانيم قبول دارم
نه تاريخي روكه احمدكسروي
...نوشته و نه
همه ي اينا چيزي بيشتر از تحليل
افراد نيستن و من چرا بايد تحليل
يه نفر روقبول كنم و بدتر حفظ
كنم چرا ؟ چرا ؟
زنگ تاريخ وقتي معلم تاريخ
مجبورت مي كنه كه به درسش
گوش كني وقتي
مي خواد افسار افكارت تو دستش باشه چي كار مي توني بكني جز اينكه بشيني
و زل بزني تو چشماش تا شايد بتوني به موضوع ديگه اي فكر كني
دردناكه كه مجبور باشي به حرفايي كه دوست نداري گوش كني نه فقط به اين
دليل كه دوست نداري به اين دليل كه نمي توني دليلي براي دوست داشتنشون
پيدا كني
من چرا بايد بدونم كه آقا محمد خان در چه تاريخي تاج گذاري كرد و چطور به
قتل رسيد يا از نظر مورخان لايق ترين فرد قاجاريه كه بود و چه سرانجامي
...داشت يا تاريخ برگزاري رفراندوم توسط شاه يا
به خصوص وقتي كه بعد از امتحان ترم دوم همه ي اينا رو فراموش مي كنم
كي مي تونه به اين سؤال ها پاسخ بده ؟
Friday, February 17, 2006
Sami yusuf
سامی یوسف رو می شناسید؟
http://www.samiyusuf.com/biog/index.htm
متولد 1980 در خانواده ای آذری در لندن، سامی یوسف خواننده ای مسلمان است که ترانه های زیبایش پیام اسلام و تشویق مسلمان ها به افتخار به باور و عقیده شان دارد.
برای دانلود ترانه های سامی:
http://www.sarzamin.org/popup.asp?myid=112
http://www.sarzamin.org/popup.asp?myid=289
Muhammad
Dedicated to the innocent children of Beslan
Every day I see the same headlines
Crimes committed in the name of the divine
People committing atrocities in his name
They murder and kidnap with no shame
But did he teach hatred, violence, or bloodshed? No... Oh No
He taught us about human brotherhood
And against prejudice he firmly stood
He loved children, their hands he’d hold
And taught his followers to respect the old
So would he allow the murder of an innocent child? Oh No...
CHORUS:
Muhammad ya rasulallah
Muhammad ya habiballah
Muhammad ya khalilallah
Muhammad
Muhammad ya rasulallah
Muhammad ya shafi’allah
Muhammad ya bashirallah
Ya rasulallah
Muhammad the light of my eyes
About you they spread many lies
If only they came to realise
Bloodshed you despise
CHORUS
مرگ سخن می گوید
مرگ سخن مى گويد
رى آرچر،ترجمه: سميرا نيك نامى: در شهر بغداد، بازرگانى خادم خود را براى تهيه مايحتاج روزانه روانه بازار كرد. چندان نگذشته بود كه خادم، لرزان و پريشان حال بازگشت و گفت: «ارباب، الان كه در بازار بودم، در انبوه جمعيت زنى به من تنه زد و آن گاه كه برگشتم، دريافتم او ملك الموت است كه مرا به سويى پرتاب كرده . در من نگريست و چهره اش رنگى از تهديد داشت. حالا اسبتان را به عاريه به من بدهيد تا از شهر دور شوم و از سرنوشت بگريزم. به سامرا خواهم رفت و آنجا، مرگ مرا در نخواهد يافت.» بازرگان اسبش را به او داد. خادم بر اسب جهيد؛ مهميز زد و تا آنجا كه اسب در توان داشت، چهارنعل تاخت. سپس هنگامى كه بازرگان به بازار پاى گذاشت و مرا ايستاده در ميان جمعيت ديد، به سويم آمد و گفت: «چرا به تهديد در خادم من نظر كردى، امروز صبح كه وى را در بازار ديدى؟» گفتم: «در نگاهم نه تهديد، كه شگفتى بود. چون او را در بغداد ديدم، مبهوت شدم؛ چرا كه امشب با او در سامرا وعده ديدار داشتم.»
روزنامه ی شرق
Wednesday, February 15, 2006
...
وقتی یک روح از سطح زمان خود بیشتر اوج می گیرد و از ظرف تحمل مردم زمان بیشتر رشد می کند تنها می شود. "بودن" سنگین و پر و زیبا و غنی او، "بودن"های پوک و سبک و زشت و تهی دیگران را خود به خود تحقیر می کند-هر چند خود تواضع کند- و آنگاه دشمن و دوست – خودآگاه و نا خودآگاه- با هم در نفی او یا لجن مال کردن شخصیت بزرگ یا پایمال کردن حق صریح او همدست می شوند، اشتراک منافع می یابند. آنگاه دوست هم، همفکر و همراه هم – که عظمت وجود او، حقارت و خلا وجودی اش را آشکار می سازد و رنجش می دهد- بر آن می شود تا با انکار یا مسخ فضایل او، یا تحقیر شخصیت او، او را به خود نزدیک سازد، فاصله ی رنج آور و آزار دهنده را بدین گونه از میان بردارد. خود را به او نمی تواند رساند، او را آنقدر عقب بکشاند که به او رسد و در این تلاش است که با دشمن همراه می شود و با وی اشتراک پیدا می کند و ناچار بازیچه ی دشمن می شود و مأمور رایگان او و خدمتگزار "آماتور" ظلمه.
فاطمه فاطمه است
دکتر علی شریعتی
Monday, February 13, 2006
ولنتاين
روز ولنتاين بر همه ي عاشقان سينه چاك مبارك باد
Edoardo به خصوص بر شادي و
سميه و راما
احمد و محمود
و بسياري ديگر
اينشتينيم
من همون اينشتينيم سابقم بنا به دلايلي با اسم خودم نمي نوشتم كه الان اون دلايل اكثرا از بين رفتنند
Sunday, February 12, 2006
The hours,The days ,The moments ,MY life...
مرد قرن 21 چه معنی داره که در آرامش باشه؟
چه معنی داره که فکرش آزاد باشه؟
چه معنی داره که یادش بیاد چرا زندس؟
چه معنی داره که بدونه زنگیش رو راحت تر از سیگار اتیش می زنه؟
...
چه معنی داره که بدونه مردای سیاسی کشورش دارن کشورو به اتیش می کشن؟؟
چه معنی داره که مردای سیاسی کشورای دیگه دارن عالم رو به اتیش می کشن؟
مرد قرن 21 چه معنی داره که بدونه " پشت دریا ها شهریست "؟
چه معنی داره که بدون سوختن در معشوق یعنی چه؟
مرد قرن 21 دغدغه های مهمتری داره
وحشت های مهم تری داره...
مرد قرن 21 باید همیشه در وحشت باشه تا مردان دیگری بتوانند پول بینهایتشون رو ِ قدرت بینهایت شون رو ِ بینهایت به توان دو کنن...
یا باید از کاترینا بترسه ِ یا از 11 سپتامبر یا از تروریست های مسلمون یا از صلاح هسته ای یا از قاتلین زنجیره ای یا ازراننده های تاکسی ک دخترا رو می دزدند یا از اقتصاد خراب
مرد قرن 21 باید همیشه در تنش باشه
یا بخاطر کشیدن کاریکاتور های پیامبرش یا بخاطر بمباران کردن مقدسینش یا بخاطر حمایت ازکارگران بدبخت ادیداس یا بخاطر 10 میلیاردی که ازش میدزدن...
مرد قرن 21 باید همیشه یادش بمونه که مرد قرن 21 است
مرد قرن 21 باید فکر کنه که زمان مثله یه دایره می مونه هی دور می زنه از اول ِ از اول ِ از اول ِ از اول ...
کاش ساعت ها رو دایره نمی ساختن!
Friday, February 10, 2006
...
من فکر ميکنم
:هرگز نبوده قلب ِ من اينگونه گرم و سُرخ
احساس ميکنم
در بدترين دقايق ِ اين شام ِ مرگزاي
چندين هزار چشمهي ِ خورشيد در دلام
چندين هزار چشمهي ِ خورشيد در دلام
ميجوشد از يقين؛
احساس ميکنم
در هر کنار و گوشهي ِ اين شورهزار ِ ياءس
چندين هزار جنگل ِ شاداب، ناگهان
چندين هزار جنگل ِ شاداب، ناگهان
.ميرويد از زمين
□
آه اي يقين ِ گمشده، اي ماهيي ِ گريز
آه اي يقين ِ گمشده، اي ماهيي ِ گريز
!در برکههاي ِ آينه لغزيده توبهتو
من آبگير ِ صافيام، اينک! به سِحر ِ عشق؛
!از برکههاي ِ آينه راهي به من بجو
□
من فکر ميکنم
:هرگز نبوده دست ِ من، اين سان بزرگ و شاد
من فکر ميکنم
:هرگز نبوده دست ِ من، اين سان بزرگ و شاد
احساس ميکنم
در چشم ِ من
به آبشر ِ اشک ِ سُرخگون
خورشيد ِ بيغروب ِ سرودي کشد نفس؛
احساس ميکنم
در هر رگام
به هر تپش ِ قلب ِ من، کنون
.بيدارباش ِ قافلهئي ميزند جرس
.بيدارباش ِ قافلهئي ميزند جرس
□
آمد شبي برهنهام از در
آمد شبي برهنهام از در
چو روح ِ آب
در سينهاش دو ماهي و در دستاش آينه
در سينهاش دو ماهي و در دستاش آينه
.گيسوي ِ خيس ِ او خزهبو، چون خزه بههم
:من بانگ برکشيدم از آستان ِ ياءس
:من بانگ برکشيدم از آستان ِ ياءس
«!ــ آه اي يقين ِ يافته، بازت نمينهم»
۱۳۳۸احمد شاملو
Wednesday, February 08, 2006
Monday, February 06, 2006
انرزي هسته اي
بالاخره رفتيم شوراي امنيت
خدا خودش به خير كنه
آخه من نمي فهمم اينا وقتي مي گن انرزي هسته اي حق مسلم ماست هيچ مي دونن كه چي دارن مي گن
من قبول مي كنم كه حق ماست ولي به چه قيمتي
شبيه اين موضوعه : يه نفر تو كشور ما داره نظرشو راجع به نظام بيان مي كنه بعد به خاطر تبليغ عليه نظام مي گيرنش
و مي گن تو غلط كردي نظر دادي و اون مي گه اين حق منه بهش جواب مي دن اگه يكبار هم اين كارو بكني مي اندازيمت زندون
و اون هي مي گه اين حقه منه آزادي بيان و آزادي بعد از بيان حق مسلمه منه
و همه مي دونيم آخر عاقبتش چي مي شه
تفاوتش با انرزي هسته اي اينه كه در مثال بالا شخص براي خودش تصميم مي گيره اما الان اين آقايان براي يك ملت تصميم مي گيرن
البته موضوع انرزي هسته اي در ظاهر شبيه اين مثاله خدا مي دونه اينا دارن چي كارا مي كنن
Wednesday, February 01, 2006
معذرت خواهي
من در اين وبلاگ از طرف همه ي بچه هاي كلاس از آقاي عزتي معذرت مي خواهم
آقاي عزتي ببخشيد كه ما با برنامه ي شنبه شما را بيشتر تو دردسر انداختيم
كاش كه ما قبلش با شما هماهنگ مي كرديم
كاش وقتي كه از ما خواستيد ادامه ندهيم حرف شما را جدي مي گرفتيم و شما را درك مي كرديم و كاش شما روشن تر بيان مي كرديد كه زنگ هاي قبلي چه بر شما گذشته بود
ما تمام سعي و تلاشمان را كرديم تا به مسئولين بگوييم اشتباه از طرف ما بوده و شما هيچ تقصيري نداشتيد
يك بار در كلاس شما مي گفتيد كه ما حرف هاي شما را بهتر مي فهميم اما اين را هم بدانيد كه اگر ما بهتر مي فهميم اوليا هايي هستند كه به همان اندازه نفهمند و نمي توانند رابطه ي شما را با ما درك كنند ومتاسفانه همين چند نفر مي توانند همه چيز را خراب كنند
يكي از اولياها زنگ مي زند وبا انتقادي بي جا يك معلم شريف را خراب مي كند آرامش و افكار 33 دانش آموز را به مدت چند روز بهم مي ريزد و
بدبختي اصلي و بزرك مدرسه ي ما همين اوليا ها هستند و اين نه تنها در اين چند روز اخير بلكه به كررات ثابت شده است
آقاي عزتي بعضي ازما هنوز ظرفيت و لياقت آزادي را نداريم بعضي از ما جرئت نداريم
قبول كنيم كه عرف و فرهنگ حاكم بر جامعه ي ما غلطه. و در اين ميان كساني هستند كه بدبخت ترند كساني كه حتي نمي توانند آن هايي را كه خلاف عرف مي انديشند تحمل كنند
اميدوارم كه اين نوشته را هر چه زودتر بخوانيد
آقاي عزتي ببخشيد كه ما با برنامه ي شنبه شما را بيشتر تو دردسر انداختيم
كاش كه ما قبلش با شما هماهنگ مي كرديم
كاش وقتي كه از ما خواستيد ادامه ندهيم حرف شما را جدي مي گرفتيم و شما را درك مي كرديم و كاش شما روشن تر بيان مي كرديد كه زنگ هاي قبلي چه بر شما گذشته بود
ما تمام سعي و تلاشمان را كرديم تا به مسئولين بگوييم اشتباه از طرف ما بوده و شما هيچ تقصيري نداشتيد
يك بار در كلاس شما مي گفتيد كه ما حرف هاي شما را بهتر مي فهميم اما اين را هم بدانيد كه اگر ما بهتر مي فهميم اوليا هايي هستند كه به همان اندازه نفهمند و نمي توانند رابطه ي شما را با ما درك كنند ومتاسفانه همين چند نفر مي توانند همه چيز را خراب كنند
يكي از اولياها زنگ مي زند وبا انتقادي بي جا يك معلم شريف را خراب مي كند آرامش و افكار 33 دانش آموز را به مدت چند روز بهم مي ريزد و
بدبختي اصلي و بزرك مدرسه ي ما همين اوليا ها هستند و اين نه تنها در اين چند روز اخير بلكه به كررات ثابت شده است
آقاي عزتي بعضي ازما هنوز ظرفيت و لياقت آزادي را نداريم بعضي از ما جرئت نداريم
قبول كنيم كه عرف و فرهنگ حاكم بر جامعه ي ما غلطه. و در اين ميان كساني هستند كه بدبخت ترند كساني كه حتي نمي توانند آن هايي را كه خلاف عرف مي انديشند تحمل كنند
اميدوارم كه اين نوشته را هر چه زودتر بخوانيد